آشنا

آشنای دیروز امروز

آشنا

آشنای دیروز امروز

اولین روزی که وارد خط مقدم شدم

اولین روزی که وارد خط مقدم در منطقه جنگل های ام القعر از توابع فکه جزء شهر اندیمشک شدم آن منطقه پشه هایی بود که شبها امان رزمندگان را می برید و سربازان  به آن می گفتند پشه های خاکی البته فراموش نشود که رتیل و عقرب و مار در منطقه خوزستان فراوان است.

بعضی از سربازان که تاب و توتنشان طاق می شد پشه بند می زدند اما ما که تازه وارد بودیم پشه بند الحمدالله نداشتیم از قضا همان شب یکی از سربازان قدیمی به ما اعلام کرد که قرار است دشمن آتش تهیه بریزد من با خودم گفتم چه مردانه می خواهند آتش تهیه بریزند ما را خبر می کنند ولی من بد متوجه شده بودم اما آن شب گلوله های توپ از روی مان رد می شد با هر گلوله ما از خواب بیدار می شدیم و می رفتیم داخل سنگر اجتماعی (البته این را نگفته بودم که ما بیرون از سنگر روی تختخوابهایی که با چوب ساخته بودیم می خوابیدیم) و بعد بیرون می آمدیم آن شب تا ساعت 4 صبح نخوابیدیم تا اینکه  به من و یکی از سربازان قدیمی گفتند که نوبت شماست که نگهبان باشید  من خوشحال شدم چون می توانستم بیدار باشم و از رفتن داخل سنگر و بیرون آمدن خلاص می شدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد